پرزور

لغت نامه دهخدا

پرزور. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) قوی. نیرومند. که زور بسیار دارد. مقابل کم زور: آدمی پرزور. مردی پرزور.
- آبی پرزور ؛ آبی بسیار با سرعت جریان.
- بارانی پرزور ؛ باران بسیار.
- تبی پرزور ؛ سخت گرم.

فرهنگ عمید

زورمند، نیرومند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) که زور بسیار دارد نیرومند قوی مقابل کم زور : مردی پر زور . یا آب پر زور . که جریانی تند دارد . یا باران پر زور . تند و سیلابی . یا تب پر زور . سخت گرم .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم