پذرفتن

لغت نامه دهخدا

پذرفتن. [ پ ِ رُ ت َ ] ( مص ) پذیرفتن. قبول کردن. تعهّد. تقبّل :
بپذرفت وفرمود تا باژ و ساو
نخواهند اگر چندشان بود تاو.فردوسی.زواره بدو گفت کای نامدار
نبایست پذرفت از او زینهار.فردوسی.بجز دیگر اسپی نپذرفت ازوی
وز آنجا سوی خانه بنهاد روی.فردوسی.میانجی بپذرفت و خاقان بداد
یکی را که دارد ز خاتون نژاد.فردوسی.بپذرفت فرزند او نیکمرد
نیاورد هرگز بدو باد سرد.فردوسی.نپذرفت ازو هر چه آورده بود
علف بود اگر بدره و برده بود.فردوسی.بپذرفت چیزی که آورده بود
طرائف بدو بدره و برده بود.فردوسی.سکندر بپذرفت و بنواختشان
بدان خرمی جایگه ساختشان.فردوسی.همان باژ بایدت پذرفت نیز
که دانش به از نامبردار چیز.فردوسی.نپذرفت ازو جامه و اسب و زر
که ننگ آمدش ز آن کلاه و کمر.فردوسی.بپذرفت شاهی و برخاست زو
بیامد نشست از بر گاه نو.فردوسی.چو دل بخدمت او دادی و ترا پذرفت
ز خدمت دگران دل چو آینه بزدای.فرخی.چو با تو نیست ایشان را توان داوری کردن
چه چاره است از تواضع کردن و پذرفتن پیمان.فرخی.مکن دزدی و چیز دزدان مخواه
تن از طمع مفکن بزندان و چاه
ز دزدان هر آنکس که پذرفت چیز
بزودی ورا دزد گیرند نیز.اسدی.بگرشاسب گفت اثرط ای شوربخت
ز شاه از چه پذرفتی این جنگ سخت.اسدی.سپهدار پذرفت کامروز من
رهائی دهمتان از این اهرمن.اسدی. || شنودن ، پذیرفتن. اطاعت کردن :
پس پند بپذرفتم و این شعر بگفتم
از من بَدَل خرما بس باشد کنجال.ابوالعباس.دگر پهلوانان کجا رفته اند
مگر پند خسرو نپذرفته اند.فردوسی.بپذرفت ازو این سخن اردشیر
بپیش بزرگان برنا و پیر.فردوسی.آن دل چون سنگ ما را چندچند
پند گفتیم و نمی پذرفت پند.مولوی. || عهد و نذر کردن :
به آتش بداد آنچه پذرفته بود
سخن هر چه پیش ردان گفته بود.فردوسی.

فرهنگ معین

(پَ رُ تَ ) (مص م . ) پذیرفتن .

فرهنگ عمید

= پذیرفتن

فرهنگ فارسی

پذیرفتن
( پذیرفت پذیرد خواهد پذیرفت بپذیر پذیرا پذیرنده پذیرفته پذیرش پذیره ) ۱- ( مصدر ) برداشتن قبول کردن تقبل استقبال پذیرفتن : مقابل رد کردن . ۲- متقبل شدنملتزم شدن بذمه گرفتن تعهد کردن: ( برکن الدوله نوشت و مالی بی اندازه بپذیرفت که هر سال بدهد . ) ( مجمل التواریخ ) ۳- قبول کردن قبولی نوشتن ۴- ( مصدر ) قبول شدن نذر و مانند آن : ( نشان پذیرفتنش ( پذیرفتن قربانی ) آن بدی - که از آسمان آتشی آمدی . ) ( یوسف و زلیخا منسوب بفردوسی ) ۵- قبول باصطلاح منجمان مقابل رد: ( اگر چنانست که میان ایشان قبول و پذیرفتن بود یاسفلی اندروتد بود یا هر دو باو تاد یامایلی اوتاد باشند عاقبت این ردبصلاح باز آید . )( التفهیم ۶ )۴۹۳- انفعال تائ ثر. ۷- اقرار کردن اعتراف کردن . ۸- سپاس گزاشتن شکر کردن. ۹- مستجاب کردن استجابت اجابت . ۱٠- جایز شمردن. ۱۱- فرمانبرداری کردن مطاوعت. یا پذیرفتن از کسی . قول دادن باو عهد کردن با او. یا پذیرفتن پند ( گفتار سخن نصیحت ) پیروی کردن شنودن نیوشیدن اطاعت کردن اجابت کردن . یا پذیرفتن پوزش . در گذشتن از گناه عفو کردن گناه .

ویکی واژه

پذیرفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم