پاسیدن

لغت نامه دهخدا

پاسیدن. [ دَ ] ( مص ) پاس داشتن. ( برهان ). نگاهبانی کردن : میان مردمان نگریستن و پاسیدن این معنی ها را خلاف است در روشنائی ستارگان. ( التفهیم ).
|| بیدارخوابی داشتن. ( از برهان ). خواب خرگوشی داشتن.

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) ۱ - نگهبانی کردن ، پاس داشتن . ۲ - مواظبت کردن . ۳ - لمس کردن ، پسودن .

فرهنگ عمید

۱. پاس دادن، نگهبانی کردن.
۲. (مصدر متعدی ) پاس داشتن، رعایت کردن.
۳. مصدر متعدی ) لمس کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) لمس کردن مس کردن پسودن .
پاس داشتن نگاهبانی

ویکی واژه

نگهبانی کردن، پاس داشتن.
مواظبت کردن.
لمس کردن، پسودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال آرزو فال آرزو فال حافظ فال حافظ فال چای فال چای