پادو. [ دَ / دُو ] ( اِ مرکب ، نف مرکب ) پاکار. || خدمتکارگونه و فرمانبر. وردست ِ شاطرِ نانوائی. || در اصطلاح حمّامیان آنکه در سر حمام بمشتریان لنگ و حوله و قطیفه ودیگر لوازم دهد. || شاگرد حجره تجّار. پادو. ( اِ ) ( فرانسوی ، اِ ) روبان و نوار ممزوج از پنبه و ابریشم. پادو. ( اِخ ) موضعی به چهارفرسنگی مشرق و شمال فتح آباد. پادو. ( اِخ ) بلده ای به ایتالیا، در وِنسی دارای 125000 تن سکنه. این شهر اسقف نشین و صاحب دانشگاه و کاخهای مجلل و کارخانه های ماهوت بافی و مولد تیت لیو مورخ و مانتگنا نقاش مشهور است.
فرهنگ معین
(اِمر. ) گماشته ، کسی که پی فرمان ها می رود.
فرهنگ عمید
۱. شاگرد دکان یا کارگاه که در پی کارهای مختلف سرپایی فرستاده می شود. ۲. خانه شاگرد. ۳. کسی که برای انجام دادن کاری دوندگی کند.
فرهنگ فارسی
شاگرددکان یاکارگاه که درپی کارهای مختلف سرپایی، فرستاده میشودخانه شاگردکسی که برای انجام، دادن کاری دوندگی کند ( اسم ) ۱ - دونده باپا پاکار پاکار. ۲ - کسی که در مشاغل مختلف پی فرمانهای متعدد میرود چون پا دو مغازه پادو نانوایی . ۳ - در حمامهای قدیم کسی که پس از ورود مشتری کفش ویرا زیر سکو میگذاشت و لنگی برای او پهن میکرد و لنگ دیگر بدو میداد تا ببندد و داخل حمام گرم شود . بلدیه به ایتالیا