پاد. ( اِ ) پاس. || نگاهبان. پاسبان. || پائیدن. دوام. ثبات. ( برهان ). || سامان و دارندگی. || بزرگ و عمده. ( برهان ). و باز صاحب برهان گوید پادشاه مرکب از این کلمه و شاه است. || تخت. اورنگ. ( برهان ). پات.سریر. || شستن و پاک کردن. ( جهانگیری ).
فرهنگ معین
پسوندی که معنای دارنده و نگهبان را می رساند مانند: آذرپاد. پیشوندی که معنای ضد و مخالف را می رساند مانند: پادزهر. ( اِ. ) = پات : تخت ، سریر.
فرهنگ عمید
تخت، اورنگ. ضد، مخالف (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پادتن، پادزهر.