پابند. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) آنچه بر پای دواب بندند. نوار یا طنابی که بر مچ ستور بندند وبه میخ استوار کنند. شکال. رِساغ. رِصاغ. || بندی که بر پای مجرم نهند. پاوَند. || ( ن مف مرکب ) مقید و گرفتار. پای بند. مقابل مجرّد.
- پابند چیزی بودن؛ بدان تعلق خاطر و دلبستگی داشتن.
- پابند چیزی شدن؛ بدان موآخذ گشتن. بدان معاقب شدن:
عاقبت هر کسی ز پست و بلند
بجزای عمل شود پابند.مکتبی.- پابند کردن ستور؛ سکندری خوردن. رو رفتن. شخشیدن. تپق زدن. سر سم رفتن.
(بَ ) ۱ - (اِمر. ) بندی برای بستن پای مجرمان. ۲ - عقال، آنچه که با آن پای حیوان را ببندند. ۳ - (ص مر. ) گرفتار، اسیر. ۴ - شیفته، مفتون. ۵ - متعهد، وفادار.
۱. ریسمانی که با آن پای حیوان، اسیر، یا مجرم را ببندند.
۲. (صفت مفعولی ) [مجاز] مقید، گرفتار.
۳. (صفت مفعولی ) [مجاز] کسی که به کاری یا شخصی علاقه مند باشد.
۴. [قدیمی] بَخو، قید.
* پابند شدن: (مصدر لازم )
۱. مقید شدن، گرفتار شدن.
۲. [مجاز] عاشق شدن.
بخو، قید، آنچه با آن پای حیوان راببندند، مقید
آنچه بر پای دواب بندند نوار یا طنابی که بر مچ ستور بندند
۱ - ( اسم ) آنچه بر پای بندند بندی که بر پای مجرم بندند پاوند. ۲ - قندان کودک. ۳ - ( صفت ) گرفتار مقید. ۴ - فریفته مفتون عاشق دلباخته. ۵ - متاهل دارای همسر.
{rail fastener, fastener, rail clip} [حمل ونقل ریلی] ابزاری فنری برای محکم کردن پایۀ ریل بر روی زینچه یا ریل بند
پابند (بهشهر). روستای پابند ( پاوند ) از توابع دهستان شهدا، بخش یانه سر، شهرستان بهشهر در استان مازندران است.
این روستا در دهستان شهدا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۶۰ نفر ( ۱۴۶خانوار ) بوده است.
بندی برای بستن پای مجرمان.
عقال، آنچه که با آن پای حیوان را ببندند.
گرفتار، اسیر.
شیفته، مفتون.
متعهد، وفادار.