وضع کردن

لغت نامه دهخدا

وضع کردن. [ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ایجاد کردن. اختراع نمودن. قرار دادن. نهادن.
- وضع کردن بیضه ؛ تخم نهادن.
|| کاستن. کم کردن. منها کردن.

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ایجاد نمودن ، برقرار کردن .

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ایجادکردن اختراع نمودن . یا وضع کردن بیضه . تخم نهادن .

ویکی واژه

ایجاد نمودن، برقرار کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال کارت فال کارت فال تخمین زمان فال تخمین زمان