وسنی

لغت نامه دهخدا

وسنی. [ وَ / وُ ] ( اِ ) ضرة. زنی باشد که بر سر زن خواهند. ( فرهنگ اسدی ). هبو. هوو. دو زن که در خانه یک شوهر باشند. ( آنندراج ): اضرار؛ باوسنی گشتن زن. ( المصادر زوزنی ). دو زن که یک شوهر داشته باشند هر یک مر دیگری را وسنی باشد، و به ضم هم آمده است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). زنی که با زن دیگر در شوهر مشترک باشند. بنانج. ( یادداشت مؤلف ). وشنی. ( فرهنگ فارسی معین ). گولانج. ( یادداشت مؤلف ) :
دوستانم همه ماننده وسنی شده اند
همه زآن است که با من نه درم ماند و نه زر.عسجدی ( از آنندراج ).از مراعات عدل تو برخاست
دشمنی از میانه وسنی.فخری.
وسنی. [ وَ نا ] ( ع ص ) زن سست کسل مند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || زن غنوده پینکی رسیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و این مؤنث وسنان است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(وَ ) (اِ. ) هوو.

فرهنگ عمید

= هوو

فرهنگ فارسی

هوو
(اسم )زنی که بازن دیگر در شوهرمشترک باشند هوو بنانج (( دوستانم همه مانند. وسنی شده اند همه زانست که بامن نه درم ماند ونه زر. ) ) ( عسجدی )
زن سست کسل مند زن غنوده پینکی رسیده

دانشنامه عمومی

وسنی ( به فرانسوی: Vasseny ) یک کمون در فرانسه است که در پیکاردی واقع شده است.
وسنی ۳٫۱۸ کیلومترمربع مساحت و ۲۰۴ نفر جمعیت دارد و ۵۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تک نیت فال تک نیت استخاره کن استخاره کن فال چوب فال چوب