وزاندن

لغت نامه دهخدا

وزاندن. [ وَ دَ ] ( مص ) وزانیدن. متعدی وزیدن. به وزیدن داشتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
نمانم به ایران زمین بار و برگ
بریشان وزانم یکی باد مرگ.فردوسی.باد میوزانیم و نبات میرویانیم و آب میرانیم. ( کتاب المعارف ). چون باد و هوا و آب که خوش میوزانی و میرویانی و ایشان را از تو هیچ خبر نی. ( کتاب المعارف ).

فرهنگ فارسی

وزانیدن متعدی وزیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال ای چینگ فال ای چینگ فال میلادی فال میلادی فال فرشتگان فال فرشتگان