لغت نامه دهخدا
وروت. [ وُ ] ( اِ ) خشم. ( اوبهی ) ( حاشیه اسدی ) ( فرهنگ فارسی معین ). غضب. ( فرهنگ فارسی معین ).
- وروت کردن؛ خشم کردن. غضب کردن. ( فرهنگ فارسی معین ):
بر من ای سنگدل وروت مکن
ناز بر من تو با بروت مکن.بارانی ( از فرهنگ اسدی ).
وروت. [ وُ ] ( اِ ) خشم. ( اوبهی ) ( حاشیه اسدی ) ( فرهنگ فارسی معین ). غضب. ( فرهنگ فارسی معین ).
- وروت کردن؛ خشم کردن. غضب کردن. ( فرهنگ فارسی معین ):
بر من ای سنگدل وروت مکن
ناز بر من تو با بروت مکن.بارانی ( از فرهنگ اسدی ).
(وُ ) (اِ. ) (عا. ) خشم، غضب.
خشم، غضب.
وروت ( به آلمانی: Weroth ) یک شهر در آلمان است که در وستروالدکرایس واقع شده است. وروت ۶۱۶ نفر جمعیت دارد.
(عا.)
خشم، غضب.