ورقاء

لغت نامه دهخدا

ورقاء. [ وَ ] ( ع ص ) مؤنث اورق. ( از اقرب الموارد ). رجوع به اورق شود. || ( اِ ) گرگ ماده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کبوتر. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). کبوتر که رنگ آن به سبزی زند و نفس را به آن تشبیه کنند. ( از اقرب الموارد ). || فاخته.( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). ج ، وَراقی ̍ یا وَراقی.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || درختی است کوچک و معروف که بلندی آن از قامت انسان بالاتر است برگ گرد و پهن و نازک و نرم دارد. ساق آن تیره رنگ و برگ آن سبز است. همه چارپایان آن را بخورند و نسبت بدان ورقاوی است. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح صوفیه ) ورقاء عبارت است از نفس کلی که قلب عالم است و لوح محفوظ و کتاب مبین از آن معنی میگرددو گاهی اطلاق کرده میشود بر لوح. ( از کشاف اصطلاحات الفنون از لطایف ). رجوع به تعریفات سید جرجانی شود.

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - کبوتر ماده . ۲ - فاخته .

ویکی واژه

کبوتر ماده.
فاخته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چای فال چای فال قهوه فال قهوه