ورب

لغت نامه دهخدا

ورب. [ وَ ] ( ع اِ ) خانه جانوران وحشی در زیر زمین. ( ناظم الاطباء ). خانه وحش از زمین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). || گله ستوران دشتی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || فضای مابین دو استخوان دنده. ( از ناظم الاطباء ). مابین دو استخوان پهلو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || عضو. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). وِرب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). اندام. ( ناظم الاطباء ). || مابین دو انگشت سبابه و ابهام. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). فرجه میان انگشت سبابه و شست. ( ناظم الاطباء ). || کون. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). اِست. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || دهانه سوراخ موش. ( ناظم الاطباء )( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، اوراب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
ورب. [ وَ رَ ] ( ع مص ) تباه شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). تباه شدن رگ. ( تاج المصادر بیهقی ). تباه و فاسد شدن رگ. || فروهشته گردیدن ابر. ( ناظم الاطباء ).
ورب. [ وِ ] ( ع اِ ) لغتی است در ارب به معنی عضو. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || زیرکی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || مکر. || بدی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، اوراب. ( ناظم الاطباء ).
ورب. [ وَ رِ ] ( ع ص ) تباه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): عرق ورب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )؛ رگ تباه و فاسد شده. ( ناظم الاطباء ). || ابر فروهشته. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

تباه عرق ورب

دانشنامه عمومی

ورب (مجارستان). ورب ( به مجاری: Vereb ) یک شهرداری در مجارستان است. ورب ۲۲٫۳۲ کیلومتر مربع مساحت و ۸۰۳ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

برف
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس