وثیق

لغت نامه دهخدا

وثیق. [ وَ ] ( ع ص ) استوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). استوار و محکم. ( ناظم الاطباء ). ج ، وِثاق.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
متفق گشتند در عهد وثیق
که نگرداند سخن را یک رفیق.مولوی.- ثوب وثیق ؛جامه نیک بافته. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (ص . ) محکم ، استوار.

فرهنگ عمید

محکم، استوار.

فرهنگ فارسی

محکم، استوار
(صفت ) محکم استوار.

ویکی واژه

محکم، استوار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم