واکشیدن. [ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) بازکشیدن. ( ناظم الاطباء ). || دراز کشیدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( غیاث اللغات ). والمیدن ، و آن بر زمین خوابیدن است برای دور کردن خستگی نه برای آنکه به خواب روند. ( آنندراج ). به درازا خفتن. والمیدن. لمیدن : سرو تو را ز سایه چکد آب زندگی گردید خضر هر که در این سایه واکشید.صائب ( از آنندراج ). || دراز کردن. || دست دراز کردن. || بیرون کشیدن. ( ناظم الاطباء ) : تا که روزش واکشد ز آن مرغزار وز چراگاه آردش در زیر بار.مولوی. || به زور و حیله چیزی از کسی حاصل کردن. ( غیاث اللغات ). واکشیدن چیزی را، به زور یا به حیله از کسی چیزی به دست آوردن ،چنانکه گویند از او به سختی واکشیدم. ( آنندراج ) : هرگز نشد که بر سر حرف آورم ترا من کز دهان غنچه سخن واکشیده ام.صائب ( از آنندراج ).چون گل صبحش مثل در هرزه خندی نیستم شوخ خونها خورد تا یک خنده از من واکشید.میرزایحیی شیرازی ( از آنندراج ). || بطرف خود کشیدن : جذب ؛ واکشیدن بخود. ( دهار ). : غنچه شو در گوشه ای شاید نگاهی واکشی در کمین چشم گرم آسود صیادان مباش.رضی دانش ( آنندراج ).
فرهنگ عمید
بازکشیدن، بیرون کشیدن.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - مجددا کشیدن باز کشیدن . ۲ - دراز کشیدن والمیدن : (( سرو ترا ز سایه چکد آب زندگی گردید خضر هر که درین سایه وا کشید . ) ) ( صائب ) ۳ - بیرون آوردن خارج کردن : (( ... تا که روزش وا کشد زان مرغزار وز چراگاه آردش در زیر بار . ) ) ( مثنوی ) ۴- بزور و حیله چیزی را از دستت کسی بیرون آوردن : (( هرگز نشد که بر سرحرف آورم ترا من کزدهان عنچه سخن واکشیده ام . ) (صائب ) ۵ - بطرف خود کشیدن جلب کردن (( غنچه شود در گوشه ای شاید نگاهی واکشی در کمین چشم گرم آسود صیادان مباش . ) ( رضی دانش )