هزال

لغت نامه دهخدا

هزال. [ هَُ ] ( ع مص ) لاغر گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) لاغری. ( منتهی الارب ). نزاری. نحول. نحیفی. نحافت. ( یادداشت به خط مؤلف ). قلت گوشت و پیه. نقیض سمن. ( از اقرب الموارد ).
هزال. [ هََ زْ زا ] ( ع ص ) بسیارهزل. ( اقرب الموارد ). بسیار بیهوده گوی. || مسخره.بازیگر. دلقک که موجب هزل و بیهودگی باشد : بفرمود تا همه مطربان و مسخرگان و هزالان و سگان شکاری و بوزنه و از این جنسها که تماشای خلافت باشد ازسرای خلافت بیرون کردند. ( مجمل التواریخ و القصص ).

فرهنگ معین

(هُ ) [ ع . ] (اِ. ) لاغری .
(هَ زّ ) [ ع . ] (ص . ) بسیار شوخی کننده .

فرهنگ عمید

بسیارشوخ، بسیار شوخی کننده.
لاغری.

فرهنگ فارسی

لاغری، بسیارشوخ، بسیارشوخی کننده
(صفت ) کسی که بسیارمزاح کند: ((مرد شیرین سخن هزال بود. ) )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم