هرماس. [ هَُ ] ( اِ ) اهریمن را گویند که راه نماینده بدی هاست و شیطان را هم میگویند. ( برهان ) : از ره نام همچو یکدگرند سوی بیعقل هرمس و هرماس.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 207 ). هرماس. [ هَِ ] ( ع اِ ) شیر سخت خونخوار مردم. ( منتهی الارب ). هرمس. ( اقرب الموارد ). || بچه پلنگ. ( منتهی الارب ). ولدالنمر. ( اقرب الموارد ). رجوع به هرمس شود. هرماس. [ هَِ ] ( اِخ ) نام نهر نصیبین. ( از معجم البلدان ). هرماس.[ هَِ ] ( اِخ ) جایی است در معره. ( معجم البلدان ).
۱. شیر درنده. ۲. بچۀ پلنگ. = اهریمن: از ره نام همچو یکدگرند / سوی بی عقل هرمس و هرماس (ناصرخسرو: ۴۳۸ ).
فرهنگ فارسی
(اسم ۱-شیر سخت خونخوار هرمس . ۲- بچ. پلنگ .
دانشنامه آزاد فارسی
هِرماس ( ـ پس از ۱۴۰م)(Hermas) روحانی مسیحی، از آباء رسالت. او به سبب توصیف شفاف اوایل مسیحیت شهرت دارد. در کودکی به بردگی فروخته شد و به رمرفت. در رم زنی به نام رودااو را خرید و آزادش کرد. کتاب او، شبان، مجموعۀ مکاشفات او است که در آندو موجود آسمانی، پیرزن و فرشته در قالب چوپانی رفته اند. این کتاب دارای سه بخش، پنج رؤیا (دربارۀ توبه و عقیده)، دوازده حکم ( دربارۀ اخلاق) و دَه مثل (در زمینۀ اصول زندگی مسیحی) است. شبان هرماس را بسیاری تا قرن ۴م از صحف معتبر کتاب مقدسمی دانستند.