هرش
هرش. [ هََ ] ( ع مص ) سخت گردیدن روزگار. ( اقرب الموارد ).
هرش. [ هََ رَ ] ( ع مص ) بدخوی گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
هرش. [ هََ رِ] ( ع ص ) گول. || زشت خوی. ( منتهی الارب ).
(هِ رِ ) (اِ. ) (عا. ) دفعه ، مرتبه .
(اسم ) دفعه مره . یایک هرش . یک دفعه یک بار :(( یک هرش باید بریم ( برویم ) آنجا یک هرش هم برگردیم . ) )
بدخوی گردیدن گول
(عا.)
دفعه، مرتبه.