هباب

لغت نامه دهخدا

هباب. [ هََ ] ( ع اِ ) گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هباء. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ) ( معجم متن اللغة ).
هباب. [ هََ / هَِ ] ( ع اِ ) نشاط شتر در رفتن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || نشاط. ( معجم متن اللغة ). || ( مص ) به نشاط رفتن شتر و جز آن. ( منتهی الارب ). یقال : هب البعیر فی السیر هباباً؛ اذا نشط. ( منتهی الارب ).
هباب. [ هَِ ] ( ع مص ) به نشاط رفتن هر رونده ای و تیز رفتن آن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( معجم متن اللغة ). گفته میشود: «من این هببت هباباً»؛ای من این جئت ؟ ( اقرب الموارد ). || بیدار شدن از خواب. ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ). || بانگ کردن تکه وقت گشنی. ( منتهی الارب ) ( معجم متن اللغة ). || تیز شدن تکه. ( منتهی الارب ). || بلند شدن شتر برای حرکت. || گریختن. بهزیمت شدن. || شروع کردن. ( معجم متن اللغة ). || مدتی غایب بودن. ( المنجد ). گفته میشود: «هب فلان حیناً ثم قدم »؛ مدتی غایب بود. «این هببت عنا؟»؛ یعنی کجا غایب شدی. ( المنجد ).
هباب. [ هََ ب ْ با ] ( ع ص ) به صورت صیغه مبالغه از هب ؛ بادی که بسختی و شدت میوزد. ( ناظم الاطباء ). || بسیاروزش. کثیرالهبوب. ( المنجد ).

فرهنگ معین

(هِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - نشاط شتر در رفتن . ۲ - نشاط .

فرهنگ عمید

۱. به نشاط آمدن.
۲. تند و تیز رفتن.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- نشاط شتردرفتن . ۲- نشاط.
بصورت صیغه مبالغه از هب بادیکه بسختی و شدت میوزد بسیار وزش

ویکی واژه

نشاط شتر در رفتن.
نشاط.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت فال امروز فال امروز