نمور

لغت نامه دهخدا

نمور. [ ن َ ] ( ص مرکب ) بسیارنم. نمگین. || بوی نمور؛ بوی نم چنانکه درزیرزمین های مرطوب و نان و آرد مانده در رطوبت و کپره زده. از نم به معنی ندا و «َ-ور» به معنی دارنده و «َ-ور» از قبیل گنجور و رنجور و دستور. ( از یادداشت مؤلف ). || جای نم دار. ( از یادداشت مؤلف ). نمناک. نمدار. نموک. مرطوب. ( فرهنگ فارسی معین ).
نمور. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نمر. رجوع به نَمِر شود :
میزبانان من سیوف و رماح
میهمانان من کلاب و نمور.مسعودسعد.

فرهنگ معین

(نَ ) (ص . ) نمناک ، مرطوب .

فرهنگ فارسی

( صفت ) نمناکنمدارنموک مرطوب .
جمع نمر است

ویکی واژه

umido
نمناک، مرطوب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال راز فال راز فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال مکعب فال مکعب