نم کرده

لغت نامه دهخدا

نم کرده. [ ن َ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مرطوب. آب زده. || در تداول ، کنایه از مجهز و آماده و منتظر. گویند: همیشه چند نفر نم کرده دارد؛ همیشه چند تن در انتظار و به فرمان اویند.

فرهنگ معین

(نَ. کَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - رطوبت کشیده ، اندکی آب زده . ۲ - (کن . ) (عا. ) رفیقه ، معشوقه .

فرهنگ فارسی

۱- رطوبت رسانیده اندکی آب زده . ۲- رفیقه معشوقه .یانم کردهای ( زیرسر ) گذاشتن . رفیقهای را آماده داشتن : چرا نمیگویی نم کردهای زیر سر داری اگر زبان ما تا بحال بسته بود چشمهامان باز بود.

ویکی واژه

رطوبت کشیده، اندکی آب زده.
رفیقه، معشوقه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم