نقاشی کردن

لغت نامه دهخدا

نقاشی کردن. [ ن َق ْ قا ک َ دَ ]( مص مرکب ) صورت کشیدن. رسم کردن. ترسیم کردن. تصویرچیزی یا کسی را کشیدن. || در و دیوار ساختمان را رنگ آمیزی کردن. رنگ کردن. رنگ و روغن زدن.

فرهنگ فارسی

صورت کشیدن . رسم کردن . ترسیم کردن . تصویر چیزی یا کسی را کشیدن . یا در و دیوار ساختمان را رنگ آمیزی کردن . رنگ کردن . رنگ و روغن زدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم