نفهمی

لغت نامه دهخدا

نفهمی. [ ن َ ف َ ] ( حامص مرکب ) نفهم بودن. فهم نداشتن. بی شعوری. ابلهی. نادانی.

فرهنگ فارسی

بی شعوری بی خردی. نشان دادن که موضوع را نفهمیده اند : خودت را بنفهمی نزن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال عشقی فال عشقی فال درخت فال درخت فال احساس فال احساس