نفط

لغت نامه دهخدا

نفط. [ ن ِ / ن َ ] ( معرب ، اِ ) معرب نفت است. ( غیاث اللغات ). نفت. رجوع به نفت شود. || گاهی مجازاً باروت را نیز گویند. ( غیاث اللغات ).
نفط. [ ن َ ] ( ع مص ) خشمناک گردیدن یا برجوشیدن از خشم.( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || نَفَط. ( منتهی الارب ). رجوع به نَفَط شود. || نفیط. ( متن اللغة ). رجوع به نفیط شود.
نفط. [ ن َ ف َ ] ( ع مص ) ریش کردن دست از کار یا شوخگین گردیدن. ( از منتهی الارب ).آبله کردن دست. ( از بحر الجواهر ). نَفط. نفیط. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ). || ( اِ ) آبله و چیچک که از کار کردن در دست پدید آید. ( ناظم الاطباء ).
نفط. [ ن َ ف ِ ] ( ع اِ ) ج ِ نفطة. رجوع به نَفِطَة شود.

فرهنگ عمید

= نفت

فرهنگ فارسی

نفت
( اسم ) نفت : هر کجا نفط و آب جمع شوند نفط بالا و آب زیرتر است . ( خاقانی .سج.۸۳۸ )
جمز نفطه است .

ویکی واژه

همان نفت، به زبان اکدی ناپتو نامیده شده. نفت در عیلام قدیم استخراج می‌شد و در بابل‌باستان از نفت نیک اطلاع داشتند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال عشق فال عشق فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی