نستر. [ ن َ ت َ ] ( اِ ) مخفف نسترن است. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ). و آن گلی باشد سفید و به غایت خوشبوی.( برهان قاطع ). نام گلی است سفیدرنگ که در غایت خوشبوئی باشد. ( از جهانگیری ). نسترن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ). نسترون. ( آنندراج ) : عیسی خلال کرده از خارهای گلبن ادریس سبحه کرده از غنچه های نستر.خاقانی ( از رشیدی ).خوش لفظم از خوشی مراعات او بلی هست این گلاب من ز گل نستر سخاش.خاقانی.آن غنچه های نستربادامه های قز شد زرّ قراضه در وی چون تخم پیله مضمر.خاقانی. نستر. [ن َ ت َ ] ( اِخ ) نام راهبی معاصر با انوشیروان. ( ناظم الاطباء ). زاهدی فارسی مجوسی که به زمان کسری انوشیروان بود . ( منتهی الارب ).
فرهنگ معین
(نَ تَ ) (اِ. ) مخفّف نسترن .
فرهنگ عمید
= نسترن
فرهنگ فارسی
( اسم ) نسترن : عیسی خلال کرده ازخارهای گلبن ادریس سبحه کرده ارغنچه های نستر. ( خاقانی .سج.۱۹۳ ) نام راهبی معاصر با انوشیروان زاهدی فارسی مجوسی که به زمان کسری انوشیروان بود .
فرهنگ اسم ها
اسم: نستر (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: nastar) (فارسی: نَستر) (انگلیسی: nastar) معنی: نام نوعی گل، نسترن، نام راهبی همزمان با انوشیروان پادشاه ساسانی