ندانسته

لغت نامه دهخدا

ندانسته. [ ن َ ن ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نادانسته. مقابل دانسته. رجوع به دانسته شود. || نشنیده. پی نبرده. نفهمیده :
بگفتا خموش ای برادر بخفت
ندانسته بهتر که دشمن چه گفت.سعدی. || مجهول :
دانست باید این و جز این را نیز
دانسته به بود ز ندانسته.ناصرخسرو.|| ( ق مرکب ) علی العمیاء. بلااراده. بی مطالعه و بی تأمل.

فرهنگ فارسی

آنچه که دانسته نشده نامعلوم مقابل دانسته : مطلب دانسته ویاندانسته اززبان این زن جایی درزکرده بود.

ویکی واژه

inconsapevole
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ