ندار. [ ن َ ] ( نف مرکب ) ندارنده. که ندارد. مقابل دارنده. رجوع به دارنده شود. || نادار. ندارنده. نادارنده. فقیر. تهیدست. بی بضاعت. ارزانی. بی نوا. مقابل دارنده و دارا. - با همدیگر ندار بودن ؛ در تداول ، رایگان بودن. شریک بودن در منافع. صمیمی بودن. صفا داشتن. رفاقت داشتن. یکی بودن. - || در اصطلاح قمار، ندار بودن دو قمارباز در حلقه بازی آن است که روی دست همدیگر «توپ » نزنند و با یکدیگر برد و باختی نداشته باشند، از هم نبرند و به هم نبازند. - امثال : از نداربگیر بده به دارا، نظیر: از نخورده بگیر بده به خورده.
فرهنگ معین
(نَ ) (ص . ) (عا. ) ۱ - فقیر، تهی دست . ۲ - صمیمی ، یگانه .
فرهنگ فارسی
( صفت ) فقیربی چیزتهی دست : ماباهم نداریم .یانداربودن .۱ - دربازی قمارباکسی بردوباخت نداشتن وازکسی پول نگرفتن وبدو ندادن .۲ - برسبیل توسع به معنی بی رودربایستی بودن ویگانه بودن باکسی .