نجارت

لغت نامه دهخدا

نجارت. [ ن ِ رَ ] ( ع اِمص ) درودگری. نجاری. ( یادداشت مؤلف ). نجارة. رجوع به نجارة شود.
نجارة. [ ن ِ رَ ] ( ع اِمص ) درودگری. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسما ). حرفه نجار. ( المنجد ).
نجارة. [ ن ِ رَ ] ( اِخ ) آبکی است شور مقابل صفینه. ( منتهی الارب ). در دوروزه راه از مکه. ( معجم البلدان ).
نجارة. [ ن ُ رَ ] ( ع اِ ) تراشه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تراشه چوب. ( ناظم الاطباء ). آنچه هنگام نجاری و تراشیدن چوب به زمین ریزد. ( از المنجد ).

فرهنگ عمید

حرفة نجّار، درودگری.

فرهنگ فارسی

درود گری نجاری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال فنجان فال فنجان استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت