نامیمون

لغت نامه دهخدا

نامیمون. [ م َ / م ِ مو ] ( ص مرکب ) منحوس. شوم. نحس. منفور. ناپسند. ناپسندیده. مشؤوم. نامبارک : و اهالی روزگار بر سؤتدبیر و فساد عادات و خبث خیال و اعمال...و رسوم نامیمون او وقوف دارند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(مِ یا مَ ) [ فا - ع . ] (ص . ) شوم ، نحس .

فرهنگ عمید

نامبارک، شوم، نحس.

فرهنگ فارسی

(صفت ) شوم نحس نامبارک مقابل میمون.

ویکی واژه

شوم، نحس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال سنجش فال سنجش فال اعداد فال اعداد فال درخت فال درخت