نامحتمل. [ م ُ ت َ م َ ] ( ص مرکب ) غیرقابل تحمل. تحمل ناشدنی. تحمل ناکردنی. نابردنی : خیزم بروم که صبر نامحتمل است جان در قدمش کنم که آرام دل است.سعدی. نامحتمل. [ م ُ ت َ م ِ ] ( ص مرکب ) غیرمحتمل. که ممکن و محتمل نیست. که در مظان احتمال قرار ندارد.
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنچه که محتمل و ممکن نیست مقابل محتمل . غیر محتمل . که ممکن و محتمل نیست .