لغت نامه دهخدا
- نارسائی عقل ؛ کم عقلی. عدم کفایت و بلوغ عقلی.
|| بی قابلیتی. ناشایستگی.عدم لیاقت. عدم اهلیت. ( ناظم الاطباء ). || رسا نبودن. کوتاهی. نارسا بودن.
- نارسائی فکر ؛ کوته فکری.
|| بدخلقی. بی ادبی. گستاخی. ( ناظم الاطباء ). مقابل رسائی. رجوع به رسائی و نارسا شود.