(مِ یْ. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - رغبت کردن . ۲ - خوردن و آشامیدن .
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - رغبت کردن تمایل یافتن.۲ - بسویی متوجه شدن :[ آنگاه که میل زوال کند (شمس ) و روی بغروب نهد..] ۳- اعراض کردن منحرف شدن : [ چون روزگاراز طریق سازگاری میل کند میل در چشم بصیرت کشد...] میل کشیدن . ( مصدر ) : [ سلطان بفرمود تا قاور در شربت زهرچشانیدند و هر دو چشم پسرش را میل کشیدند .]