لغت نامه دهخدا
به تندی چنان اوفتد بر برم
که میتین فرهاد بر بیستون.آغاجی.ببردند میتین و مردان کار
وزان کوه ببرید صد جویبار.فردوسی.به آرزوی کف راد او ز کان گهر
گهر برآید بی کوهکان و بی میتین.فرخی.چندانکه به شمشیر تو بدخواه فکندی
فرهاد مگر که نفکنده ست به میتین.فرخی.کسی که افکند از کان که به میتین سیم
مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم.عسجدی.گر گوهر سخنت همی باید
از دین چراغ کن ز خردمیتین.ناصرخسرو.پند میتین و دل نادان چون سنگست
بر دل سنگین ای خواجه سزد میتین.ناصرخسرو.بر سنگی نشسته و سنگی دیگر در پیش نهاد و به میتین فرو میکرد. ( اسرارالتوحید ص 310 ).
ساخت میتین وتیغ صبح و بدان
چشمه مهر از آسمان بگشاد.اثیر اخسیکتی.چون تو گهری ز کان جانی
جان به که کنم نه کان به میتین.عطار.عدل تو ستم کشان کان را
فریاد رسد ز جور میتین.سیف اسفرنگی.هر چند تو سنگ را به میتین می کاوی و گل... پاک می کنی ولی خاصیت آب از بالا به نشیب رفتن است. ( معارف بهأولد ).
سینه ام بازشکافید به میتین چون سنگ