مکنونات. [ م َ ] ( ع ص ، اِ )ج ِ مکنونة. نهان داشته ها. نهفته ها : حزم اوکه... از مغیبات و مکنونات قدر خبر می دهد. ( سندبادنامه ص 12 ). هرچه خواست بیافرید از مکنونات و موجودات.( قصص الانبیاء ص 12 ). و رجوع به مکنون و مکنونة شود. - مکنونات ضمیر ؛ آنچه در درون انسان نهفته است. مافی الضمیر : از مکنونات ضمیر در عقدموالات شرحی بواجبی نتوانست دادن. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 72 ).