لغت نامه دهخدا
مکسر. [ م ُ ک َس ْ س َ ] ( ع ص ) شکسته. ( ناظم الاطباء ). درهم مکسر؛ درمی شکسته. ( مهذب الاسماء ). || جمعی که بنای واحدش متغیر گردد. ( ناظم الاطباء ). جمع مکسر را قاعده خاصی نیست و بناء واحد آن بر هم می خورد چنانکه جمع رجل و اسد، رجال و اُسد گردد. || رودباری که کسورش روان باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).رودباری که شعبه های آن روان باشد. ( ناظم الاطباء ). || مربع: ارشی اندر ارشی یک ارش مکسر باشد. ( التفهیم ). و رجوع به تکسیر و کسر شود.
مکسر.[ م ُ ک َس ْ س ِ ] ( ع ص ) بسیار شکننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). آن که می شکند چیزی را. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تکسیر شود. || آن که می شکند و شکست می دهد دشمن را. ( ناظم الاطباء ). || یکی از پانزده درد که صاحبان نامند و صاحب نصاب الصبیان آن را کاسر نامیده است شاید به اختیار یا برای ضرورت شعری و ابوعلی در قانون در «اصناف الاوجاع لها اسماء» گوید: «وسبب الوجع المکسر مادة او ریح تتوسط مابین العظم او الغشاء المجلل له او برد فقبض ذلک الغشاه بقوة». و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: کاسر دردی است که صاحب آن پندارد که عضو دردناک شکسته می شود. و صاحب ذخیره خوارزمشاهی گوید: المی است که گوید آن موضع را می شکنند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مکسر. [ م َ س ِ ] ( ع اِ ) جای شکستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جای شکستن از هر چیزی. ( از اقرب الموارد ). || جای آگاهی و آزمایش چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). جای آگاهی و خبرت و آزمایش چیزی. ( ناظم الاطباء ).
- رجل صلب المکسر؛ مرد پایدار در شدت. ( از ذیل اقرب الموارد ).
- عود صلب المکسر؛ چوب نیکو و سخت. ( منتهی الارب ). چوبی که نیکویی آن را از شکستن معلوم کنند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- فلان طیب المکسر؛ فلان ستوده است در وقت آزمایش. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
|| نژاد و بیخ. ( منتهی الارب ). نژاد و اصل و بیخ. ( منتهی الارب ). ج، مکاسر. ( ناظم الاطباء ). اصل. ( اقرب الموارد ).
- مکسر الشجرة؛ بیخ درخت جایی که شاخه های آن شکسته شود. ( از اقرب الموارد ).