مولیدن

لغت نامه دهخدا

مولیدن. [ دَ ] ( مص ) درنگ کردن و تأخیر نمودن. ( یادداشت مؤلف ) ( آنندراج ) ( برهان ). دیری کردن و درنگی کردن. ( از ناظم الاطباء ) :
گریزان ز باد اندرآمدبه آب
به آید ز مولیدن اندر شتاب.فردوسی.بمولیم تا آن سپاه گران
بیایند و گردان و جنگاوران.فردوسی.نمولیم تا نزد خسرو شوند
به درگاه او لشکری نو شوند .فردوسی.- فرومولیدن ؛ درنگ کردن :
خیره با خویشتن همی کولد
چون ببیند رهی فرومولد.مسعودسعد.|| شک کردن و تردید نمودن. || تأمل نمودن و تأنی کردن. || سست و ناتوان شدن و درمانده و عاجز گشتن. || نفرت و کراهت داشتن. ( ناظم الاطباء ). || خزیدن و لغزیدن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( یادداشت مؤلف ). لغزیدن. || سلاح پوشیدن. || خویشتن را زینت کردن و آرایش نمودن. || نالیدن و گریستن. ( ناظم الاطباء ). || بازگردیدن. || بازگردانیدن. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) ۱ - درنگ کردن ، تأخیر کردن . ۲ - تردید نمودن .

فرهنگ عمید

درنگ کردن، دیر کردن، دیر ماندن: ( بمولیم تا آن سپاه گران / بیایند گُردان و جنگ آوران (فردوسی: ۳/۱۳۵ ).

فرهنگ فارسی

درنگ کردن، دیرکردن، دیرماندن ، مولش: درنگ، تاخیر
( مصدر ) ۱ - درنگ کردن تاخیر کردن : [ گریزان ز باد اندر آمد باب به آید ز مولیدن اندر شتاب ... ] [ بمولیم تا آن سپاه گران بیایند گردان و جنگ آوران ... ] [ نمولیم تا نزد خسرو شوند بدرگاه او لشکری نو شوند. ] ۲ - خزیدن و لغزیدن .

ویکی واژه

درنگ کردن، تأخیر کردن.
تردید نمودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ورق فال ورق فال زندگی فال زندگی فال لنورماند فال لنورماند