لغت نامه دهخدا
پیکان تیرمه سپر موشکاف او
چون موی سر فروزند از فرق فرقدان.خواجوی کرمانی. || دقیق و بادقت و نکته سنج و آن که با دقت بسیار کار می کند. ( ناظم الاطباء ). نهایت هوشیار در کارها.کسی که کارها را به کمال دقت و هوشیاری سرانجام دهد. ( یادداشت مؤلف ) :
موشکافان صحابه جمله شان
خیره گشتندی در آن وعظ و بیان.مولوی.عاجز از موی میانت مردمان موشکاف
مضطر از درک دهانت مردمان خرده بین.وحشی بافقی.ز طبع موشکافم شانه پشت دست می خاید
به گردم کی رسد همچون صبا بر بادپیمایی.صائب تبریزی ( از آنندراج ).مانده در عقده حیرت نفس موی شکاف
بوسه چون راه برد لعل شکرخای ترا.صائب تبریزی ( از آنندراج ).و رجوع به موشکافی و مو شکافتن شود.