موزیک

لغت نامه دهخدا

موزیک. ( فرانسوی، اِ ) صنعتی که در آن آوازها را طوری ترکیب می کنند که خوش آیند گوش و سامعه باشد. ( ناظم الاطباء ). موزیک در اصل به سریانی، موسیقی است. ( آنندراج ). موسیقی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به موسیقی شود: عبرانیان ایام سلف عشق بسیاری نسبت به موزیک داشتند به حدی که آن را در عبادت دینی خود استعمال می کردند. ( از قاموس کتاب مقدس ).
- موزیک زدن؛ نواختن آلات موسیقی چون شیپور و سنج و قرنی و طبل و غیره باهم. نواختن موزیکان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به موزیکان شود.
- موزیک عزا؛ آهنگی که دارندگان مجموعه ای از آلت موسیقی در مرگ بزرگان به نوای خاصی می نوازند. ( از یادداشت مؤلف ).
|| علم به صنعت ترکیب خوش آیند آوازها. ( از ناظم الاطباء ). در اصل به سریانی علم سرود است. ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

[ فر. ] (اِ. ) علم ترکیب اصوات و هنر عرضة آن ها به نحوی که برای شنونده مطبوع باشد، موسیقی. (فره ).

فرهنگ عمید

= موسیقی

فرهنگ فارسی

موسیقی، فن موسیقی، نغمه سرایی، دسته نوازندگان نظامی، رامشگران
( اسم ) موسیقی: [ مسیو لمر معلم علم و عمل موزیک ( دار الفنون ). ] ( مراه البلدان. ج ۱ ضمیمه ص ۲۶ )

ویکی واژه

(موسیقی): آهنگ، نوا، آوا، موسیقی.
علم ترکیب اصوات و هنر عرضه آن‌ها به نحوی که برای شنونده مطبوع باشد، موسیقی. (فره).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم