موبق

لغت نامه دهخدا

موبق. [ م َ ب ِ ] ( ع اِ ) جای هلاکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جای هلاک. ( ترجمان القرآن جرجانی ص 96 ) ( ناظم الاطباء ). مهلکه. هلاکت گاه. ( یادداشت مؤلف ). || وعده گاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || هرچیز که در میان دوچیز درآید. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || زندان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
موبق. [ م َ ب ِ ] ( ع مص ) هلاک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). وبوق. ( منتهی الارب ).
موبق. [ م َ ب ِ ] ( اِخ ) وادیی است در دوزخ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام وادیی در دوزخ. ( ناظم الاطباء ).
موبق. [ ب ِ ] ( ع ص ) مُهلِک. ( یادداشت مؤلف ).
موبق. [ ب َ ] ( ع ص ) هلاک کرده شده. || ویران شده. || در زندان کرده شده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) هلاک کننده ، مهلک .
(مَ بِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای هلاکت . ۲ - وعده گاه ، میعاد. ۳ - زندان .

فرهنگ عمید

هلاک کننده، مسهلک.

فرهنگ فارسی

( اسم ) هلاک کننده مهلک .
هلاک کرده شده .

ویکی واژه

جای هلاکت.
وعده گاه، میعاد.
زندان.
هلاک کننده، مهلک.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال چوب فال چوب فال ابجد فال ابجد فال تک نیت فال تک نیت