مهموم

لغت نامه دهخدا

مهموم.[ م َ ] ( ع ص ) اندوهگین. ( غیاث ). محزون. دلتنگ. حزین. غمین. غمنده. غمگن. غمگین. اندوهکن. مغموم. دل افگار. گرفته. گرفته خاطر. غمزده. || گداخته.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) اندوهگین ، غمگین .

فرهنگ عمید

اندوهگین، دلتنگ.

فرهنگ فارسی

اندوهگین، دلتنگ
( اسم و صفت ) گرفته اندوهگین مغموم غمزده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم