مهتدی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) راه راست یافته و راه نموده شده و دلالت شده به راه سلامتی. ( ناظم الاطباء ). بر راه راست. ( مهذب الاسماء ). هدایت یافته. راه یافته. راه برده. رشید. راشد. ( یادداشت مؤلف ) : من یهد اﷲ فهو المهتدی و من یضلل فاولئک هم الخاسرون. ( قرآن 178/7 ). به انوار سنت و آثار مساعی پدر مقتدی و مهتدی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 398 ). سوره رحمن بخوان ای مبتدی تا شوی بر سر پریان مهتدی.مولوی. مهتدی. [ م ُ ت َ ] ( اِخ ) ابن حمادبن عمرو الذهلی. امیر بخارا بود و او به امر ابوالعباس طوسی شهر بخارا را باره زد. ( از تاریخ بخارا ص 41 ).
فرهنگ معین
(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) راه راست یافته .
فرهنگ عمید
هدایت شده، راه راست یافته.
فرهنگ فارسی
محمد ملقب به المهتدی بالله چهاردهمین خلیفه عباسی که از ۲۵۵ هجری قمری تا ۲۵۶ خلافت کرد . شورش غلامان زنج به سرداری علی بن محمد بن عبدالرحمن در زمان او صورت گرفت . المهتدی به دست ترکان به قتل رسید و معتمد جانشین او شد. هدایت شده، راه راست یافته ( اسم ) هدایت شونده راه راست یافته . ابن حماد بن عمرو الذهلی امیر بخارا بود و او به امر ابوالعباس طوسی شهر بخارا را باره زد ٠
فرهنگ اسم ها
اسم: مهتدی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mohtadi) (فارسی: مهتدی) (انگلیسی: mohtadi) معنی: هدایت شده، راه راست یافته، راه یافته، رشید، راه راست یابنده