منقول
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. جابه جا شدنی.
۳. روایت شده.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - نقل شده جابجا گردیده . ۲ - روایت شده ( قول حدیث ) مروی . ۳ - آنچه که روایت شود از پیشوایان دین و آن شامل اخبار و احادیث است مقابل معقول : [ تا بدانی که بنائ دین بر منقول است نه بر معقول . ] ( کشف الاسرار ۴ ) ۵۳۱:۲ - آنچه قابل حمل و نقل باشد مقابل غیر منقول ۵ - کلمه ای که از معنی لغوی خود بمعنی دیگری نقل شده و در معنی دوم بطور حقیقت و بدون قرینه استعمال گردد مانند کلمه [ نماز ] که در اصل لغت بمعنی خم شدن و تعظیم کردن است و بعدا بمعنی عبادت مخصوص مسلمانان بطور حقیقت استعمال شده . توضیح منقول یا اصطلاحی است یا شرعی و یا عرفی اول مانند [ فعل ] که در لغت بمعنی کردن است و در علم صرف بمعنی کلمه ای که دارای معنی مستقل و دال بر زمان ( ماضی حال یا استقبال ) منقول گردیده . دوم مانند نماز که در فوق گذشت . سوم مانند [ دار ] که بمعنی درخت است و در عرف بمعنی چوبی که محکوم باعدام را بدان آویزند گرفته شده .
ویکی واژه
مالی که قابل حرکت و جابه جا شدن باشد.