منده

لغت نامه دهخدا

منده. [ م َ دَ / دِ ] ( اِ ) سبو و کوزه دسته شکسته بود. ( لغت فرس چ اقبال ص 475 ). کوزه و سبوی بی دسته و گردن شکسته را می گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). سبو و کوزه که دسته و گردن شکسته باشد. ( آنندراج ) :
دوصد منده سبو آب کش به روز
شبانگاه لهو کن به منده بر.ابوشکور ( لغت فرس چ اقبال ص 475 ).روا نبود که با این فضل و دانش
بود شربم همی دائم ز منده.فرالاوی ( از لغت فرس ایضاً ص 475 ). || به معنی مندک است که کسادی و ناروایی بازار و اسباب و متاع باشد. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). به معنی کساد و ناروایی متاع وبدین معنی در هندی مندا شهرت دارد. ( آنندراج ). || منده و مانده نامی است که کودکان را دهند به تفأل. نامی از نامهای ایرانی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
عاشقم بر نجیبک منده
آن اجل غمزه امل خنده.سوزنی ( یادداشت ایضاً ). || حسین وفایی به معنی نان هم آورده است که به عربی خبز گویند. ( برهان ). نان. ( ناظم الاطباء ). به این معنی مصحف «میده » است . ( حاشیه برهان چ معین ) :
خوانی نهاده بر وی چون سیم پاک منده
با برگان و حلوا شفتالوی کفیده.ابوالعباس ( از صحاح الفرس ).

فرهنگ معین

(مَ دِ ) (اِ. ) سبو، کوزة شکسته .

فرهنگ عمید

۱. سبو، کوزه.
۲. کوزۀ شکسته.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کوزه دسته شکسته : [ روا نبود که با این فضل ودانش بود شربم همی دایم ز منده . ] ( فرالاوی . ۴۷۵ )

دانشنامه آزاد فارسی

مِنْده (Mende)
از ساکنان جنگل های باران خیز در مرکز شرق سیرالئون و بخش غربی لیبریا با جمعیتی در حدود ۱میلیون نفر. از راه کشاورزی، شکار، و گردآوری خوراک روزگار می گذرانند. هریک از روستاهای آنان زیر قدرت یک رئیس و گروهی از ریش سفیدان قرار دارد. زبان منده به خانوادۀ زبانی نیجری ـ کنگویی تعلق دارد.

ویکی واژه

سبو، کوزة شکسته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال کارت فال کارت فال اعداد فال اعداد