منتفع

لغت نامه دهخدا

منتفع. [ م ُ ت َ ف ِ ] ( ع ص )سودیابنده. ( آنندراج ). سودیابنده و یا آنکه سود می برد و فایده می یابد و سودمند می گردد از هر چیزی. سودیافته و منفعت حاصل کرده. ( از ناظم الاطباء ). سودبرده. بهره یافته. برخوردار. فایده برنده. نفعبرنده. سودیاب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به انتفاع شود.
- منتفع شدن ؛ سود بردن و سودمند گردیدن. ( ناظم الاطباء ). برخوردار گشتن. بهره بردن. فایده بردن : دوستان و برادرخواندگان امروز از یکدیگر منتفع نشوند. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 64 ).
نان وخوان از آسمان شد منقطع
بعد از آن زآن خوان نشد کس منتفع.مولوی.بواسطه وجود بشریت مردم از او منتفع شوند. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 133 ).
منتفع. [م ُ ت َ ف َ ] ( ع ص ) سودبرده شده : دهان شره از خون آشامی دربست و «الناس علی دین ملوکهم » نصی متبعو امری منتفع دانست. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 219 ).

فرهنگ معین

(مُ تَ فَ ) [ ع . ] (اِمف . ) سود برده شده ، نفع برده شده .
(مُ تَ فِ ) [ ع . ] (اِفا. ) سود یابنده ، نفع برنده .

فرهنگ عمید

کسی که از کاری یا چیزی نفع و فایده ببرد، سودبرنده.

فرهنگ فارسی

کسی که ازکاری یاچیزی نفع وفایده ببرد، سودبرنده
( اسم ) سود یابنده نفع برنده .

ویکی واژه

سود برده شده، نفع برده شده.
سود یابنده، نفع برنده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم