منتسب

لغت نامه دهخدا

منتسب. [ م ُ ت َ س ِ ] ( ع ص ) نسبت دارنده با کسی. ( آنندراج ). نسبت دارنده و قوم و خویشی کرده و پیوسته شده به کسی یا طایفه ای. ( ناظم الاطباء ).
منتسب. [ م ُ ت َ س َ ] ( ع ص ) نسبت داده شده. منسوب :
و امروز نیستند پشیمان ز فعل بد
فعل بعد از پدر به تو مانده ست منتسب.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 43 ).

فرهنگ معین

(مُ تَ سَ ) [ ع . ] (اِمف . ) نسبت داده شده .

فرهنگ عمید

۱. قوم و خویش.
۲. (صفت ) نسبت داده شده.

فرهنگ فارسی

نسبت داده شده
( اسم ) ۱ - نسبت داده شده. ۲ - خویشاوند جمع : منتسبین .
نسبت دارنده با کسی . نسبت دارنده و قوم و خویشی کرده و پیوسته شده به کسی یا طایفه .

ویکی واژه

نسبت داده شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال فرشتگان فال فرشتگان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تماس فال تماس