ممتزج

لغت نامه دهخدا

ممتزج.[ م ُ ت َ زِ ] ( ع ص ) آمیخته شده. ( ناظم الاطباء ). آمیخته شونده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آمیخته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : هوا به لطف طبع او ممتزج شد. ( سندبادنامه ص 12 ). زر و نقره چون از معدن بیرون آید با کدورت کان ممتزج و مختلط باشد. ( سندبادنامه ص 44 ). || آمیزنده. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مخلوطکننده. رجوع به امتزاج شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ زَ ) [ ع . ] (اِمف . ) آمیخته ، مخلوط .
(مُ تَ زِ ) [ ع . ] (اِفا. ) آمیزنده ، مخلوط کننده .

فرهنگ عمید

مخلوط، آمیخته شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آمیزنده مخلوط کننده .

ویکی واژه

آمیخته، مخلوط.
آمی‌زنده، مخلوط کننده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال اعداد فال اعداد فال فرشتگان فال فرشتگان فال حافظ فال حافظ