مفسده

لغت نامه دهخدا

مفسده. [ م َ س َدَ / دِ ] ( از ع ، اِ ) بدی و تباهی. زیان و فساد. هرچیز زیان آور. ( از ناظم الاطباء ). مفسدة :
ایزد که همی کرد مرکب تن و جان
در هر عضوی مصلحتی کرد نهان
گر مفسده ای ندیده بودی به زبان
محبوس نکردیش به زندان دهان.مسعودسعد.و رجوع به دو مدخل قبل شود.
مفسده. [ م ُ س ِ دَ / دِ ] ( از ع ، ص ) مفسد. مضر. مخرب. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مَ سَ دِ ) [ ع . مفسدة ] (اِ. ) تباهی ، فساد. ج . مفاسد.

فرهنگ عمید

۱. بدی و تباهی.
۲. سبب فساد و تباهی.

فرهنگ فارسی

بدی و تباهی، سبب فسادوتباهی، مفاسد جمع
( اسم ) مونث مفسد
ماخوذ از تازی مفسد و مضرر و مخرب

ویکی واژه

مفسدة
تباهی، فساد.
مفاسد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ استخاره کن استخاره کن فال حافظ فال حافظ فال رابطه فال رابطه