مطابقه

لغت نامه دهخدا

مطابقه. [ م ُ ب َ ق َ / ب ِ ق ِ ] ( از ع ، اِمص ) مطابقة. مطابقت. با کردن و نمودن و داشتن و جز اینها صرف شود. و رجوع به مطابقة و مطابقت شود.

فرهنگ معین

(مُ بِ قِ ) [ ع . مطابقة ] (مص ل . ) برابر کردن ، با هم برابر کردن دو چیز.

فرهنگ عمید

= متضاد

فرهنگ فارسی

مطابقت: برابرکردن، برابرکردن دوچیزباهم، ونیزنام صنعتی است درشعر(صنعت متضاد )
۱ - ( مصدر ) اتفاق کردن متحد شدن . ۲ - مقابل کردن چیزی است بمثل آن . ۳ - ( اسم ) اتفاق اتحاد . ۴ - مقابله ٠
یکی را بر دیگری پوشیدن طابق بین قمیصین .

فرهنگستان زبان و ادب

{agreement} [زبان شناسی] رابطۀ صوری میان دو سازۀ نحوی در یک ساختار زبانی

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:تضاد (ادبیات)

ویکی واژه

مطابقة
برابر کردن، با هم برابر کردن دو چیز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس