مشو

لغت نامه دهخدا

مشو. [ م ُ ] ( اِ ) غله ای است مانند عدس و قوت و منفعت آن نیز همچون قوت و منفعت عدس باشد، و آن بنقه نیز خوانند. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). اسم فارسی خلر است. ( فهرست مخزن الادویه ). خلر. ( فرهنگ فارسی معین ).
مشو. [ م َش ْوْ / م َ ش ُوو ] ( ع اِ )( از «م ش و» ) داروی مسهل. ( منتهی الارب ) ( بحر الجواهر )( ناظم الاطباء ). دوای مسهل. تقول : شربت مشواً و مشوّاً... و لاتقل شربت دواء المشی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) خلر
داروی مسهل 

دانشنامه عمومی

مشو (گیلگمش). مشو نام دو کوه است، این دوکوه دروازه خورشید را می سازند و دو غول ( یکی نر و یکی ماده ) نگهبان آن هستند.
مشو نام این دوغول نیز هست، نیم تن این بیرون خاک و نیم دیگر به هیئت دو کژدم به جهان زیرین خاک راه دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال مکعب فال مکعب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال شمع فال شمع