مشعوف

لغت نامه دهخدا

مشعوف. [ م َ ] ( ع ص ) دیوانه و شیفته دل رفته از جنون و بیم و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). شیفته و عاشق و محب. ( غیاث ). عاشق. سخت دوستدار. شیفته. ( یادداشت دهخدا ) :
مکشوف به کوشش و به بخشش
مشعوف به قادم و به ذاهب.انوری ( دیوان چ سعید نفیسی ص 14 ).|| خوشحال و خوشدل. ( ناظم الاطباء ) : سزاوارتر چیزی که زبان گوینده بدان مشعوف باشد و عنان جوینده بدان معطوف ، حمد و ثنای باری جلت قدرته و عَلت کلمته است. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 6 ). مستوجب آن گردد که خاطر عاطر دریامقاطر فیض مآثر ملوک و امراء نامدار مسرور و مشعوف شود. ( بهجت الروح ص 88 ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - شیفته ، دلباخته . ۲ - خوشحال ، خوشدل .

فرهنگ عمید

۱. شیفته، دل باخته.
۲. خوشحال، خوش دل.

فرهنگ فارسی

شیفته ودلباخته، درفارسی به معنی خوشحال وخوشدل هم میگویند
( صفت ) ۱ - شیفته دلباخته ۲ - شاد خوشحال : مکشوف بکوشش و ببخشش مشعوف بقادم و بذاهب . ( انوری )

ویکی واژه

شیفته، دلباخته.
خوشحال، خوشدل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال مکعب فال مکعب فال ای چینگ فال ای چینگ فال فرشتگان فال فرشتگان