مشخ

لغت نامه دهخدا

مشخ. [ م َ ] ( اِ ) مشق. اعم از چیزی نوشتن بسیار و کارهای دیگر. ( برهان ). دستور و دستورالعمل مشق و نوشتن خط و دیگر کارها. ( ناظم الاطباء ). تلفظ عامیانه مشق عربی. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || ورزش. || دستورالعمل حرکت سپاهیان. ( ناظم الاطباء ). به همه معانی رجوع به مشق شود.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ازع . ] (مص م . ) (عا. ) مشق ، اعم از چیز نوشتن بسیار، کارهای دیگر.

ویکی واژه

(عا.)
مشق، اعم از چیز نوشتن بسیار، کارهای دیگر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال لنورماند فال لنورماند فال درخت فال درخت فال تک نیت فال تک نیت